کد مطلب:33634 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:101

تکمله ای بر نقد رای مرحوم دکتر شریعتی: تضادهای مذموم با بندگ











در نوبت پیشین بر پاره ای از سخنان مرحوم دكتر شریعتی انتقاد كردیم كه می گفت لازمه ی توحید آن است كه تضادها از جامعه برداشته شوند و یك موحد از آن جهت كه به وحدت باری قائل است باید این وحدت را در تمام عالم هستی نیز جاری بداند، لذا باید تضادهای قومی، طبقه ای و... از جامعه رخت بربندند. در نقد این سخن گفتیم كه توحید خداوند با ذو مراتب بودن عالم و نیز با وجود تضاد در آن منافات ندارد. ایشان خود فی المثل به تضاد میان حق و باطل معتقد بودند و جریان تاریخی هابیلی و قابیلی را دو جریان تاریخی متضاد می دیدند. گذشته از عالم انسانی، در عالم طبیعت نیز میان عناصر تضاد یا به تعبیر حكما تزاحم وجود دارد. ولی اینها به هیچ روی با وحدت خداوند منافات ندارند.

در واقع به نظر می رسد كه مراد مرحوم شریعتی از آن سخن، نفی تضادهای مذموم بوده است. در این عالم دو گونه تضاد وجود دارد: تضادهایی كه خوب و ممدوحند و تضادهایی كه بد و مذموم هستند. اكنون

[صفحه 202]

باید گفت آن تضادهای مذموم كه ایشان می كوشیدند با توحید دفعشان كنند، در واقع با بندگی رفع می شود. یعنی باید گفت آدمیان چون بنده هستند نباید به پاره ای از تضادها تن در دهند، چون بنده هستند نباید آن گونه برتری جویی ها در میانشان جاری باشد. حقیقت آن است كه لازمه ی كلمه ی توحید و وحدانیت خداوند، وحدت شكلی جهان نیست. بلكه آدمیان چون بنده هستند نباید برای خود پاره ای از حقوق را قائل باشند و نباید از دیگران طلبكاری های نا به جا داشته باشند. آدمیان به دلیل بندگی شان است كه نباید خود را فوق حق بدانند و نباید قومیت را مقوم هویت خود بشناسند و نباید تاریخ را بخشنده ی حق بپندارند. سخن ماركسیستها از آن جهت ضد بندگی بود كه می گفتند حق حكومت را تاریخ به پرولتاریا داده است. فاشیزم نیز سخن از حق و باطل تصمیمات حكومت را مجاز نمی دانست، بلكه مدعی بود كه حق از حكومت آنها سرچشمه می گیرد و آنان خود فوق حق هستند. این امور با بندگی آدمیان منافات دارد، نه با توحید خداوند. وجود این گونه امور وحدت خداوند را خدشه دار نمی كند. كسانی هم كه زیر بار آن گونه مدعیات نمی روند، به آن دلیل نیست كه موحدند. موحد بودن به جای خود شرط است، اما آن مدعیات با شوون بندگی منافات دارند. یك بنده نمی تواند از حكومتی دم بزند كه فوق حق و قانون است. یك بنده نمی تواند ادعا بكند كه حق تشریع و تقنین از آن من است و لا غیر. یك بنده نمی تواند بگوید كه من از سوی تاریخ برگزیده شده ام- خواه مردم مرا بپذیرند خواه نپذیرند، این حق از جانب تاریخ به من ارزانی شده است و حتی اگر لازم باشد به ضرب زور باید بر آن مسند تكیه بزنم.


صفحه 202.